درد..........

زندگی زد ؛آدم رقصید . آدم رقصید؛ زندگی عرق کرد . زندگی عرق کرد ؛ آدم چایید . آدم چایید ؛ زندگی تب کرد . زندگی تب کرد ؛ آدم لرزید . آدم لرزید ؛ زندگی ترک برداشت . زندگی ترک برداشت ؛هیچ کس درد آدم را نفهمید


 

نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:,

ساعت 19:49 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


 

رابطه ای که توش اعتماد نیست

مثل ماشینی میمونه که توش بنزین نیست ،

تا هر وقت که بخوای میتونی توش بمونی

ولی تو رو به جایی نمی رسونه ...


 

نوشته شده توسط زهرا در چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:,

ساعت 15:8 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


تست جالب

 

پای راست شما احمق است..

ها چیه؟خب منم اولش تعجب کردم ولی راسته..

هرکی قبول نداره این تست رو انجام بده

در حالی که پشت میز کارتان نشسته اید پای راستتان را از زمین بالا ببرید و در جهت عقربه های ساعت بصورت دایره ای بچرخانید
همزمان با این عمل با دست راست خود عدد 6 (عدد شش فارسی) را در هوا بنویسید.
مشاهده خواهید کرد که پایتان نیز جهت حرکت خود را تغییر می‌دهد!

دیدید گفتم

 


 

نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 26 دی 1391برچسب:,

ساعت 19:9 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


سر قبر عشقم.......

غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق
یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق
بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار
اشک میریزه از دو چـشمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گریه میگه : مهربونم بی وفایی
رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی !
آخه من تو رو می خواستم ، اون نجیب خوب و پاک
اون صدای مهربون ، نه سکوت سرد خاک
تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود
دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود
تو که ریشه کردی بـا من ، توی خاک بیقراری
تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری
پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی ؟
تو عزیزترینی اما ، یه رفیق نیمه راهی
داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من
رفتی و دیگه چه فایده ؟ ناله و ضجه و شیون ؟
تو سفر کردی به خورشید ، رفتی اونور دقایق
منو جا گذاشتی اینجا ، با دلی خسته و عاشق
نمیخوام بی تو بمونم ، بی تو زندگی حرومه
تو که پیش من نباشـی ، همه چی برام تمومه
عاشق خـسته و تنها ، سر گذاشت رو خاک نمناک
گفت جگر گوشه ی عشقو ، دادمش دست تو ای خاک !
نزاری تنها بمونه ، همدم چشم سیاش باش
شونه کن موهاشو آروم ، شبا قصه گو براش باش
و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره
پا کشید از آسمون و جاشو داد به یک ستاره
اون جوون داغ دیده ، با دلی شکسته از غم
بوسه زد رو خاک یار و دور شد آهسته و کم ک
ولی چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد
روشو بر گردوند و داد زد : به خدا نمیری از یاد !!!


 

نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 26 دی 1391برچسب:,

ساعت 14:39 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه! من سوختم


 

 

 


 

نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 29 دی 1391برچسب:,

ساعت 14:32 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی
! پناهم می دهی امشب ؟
.
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند
و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان
در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها…
در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور
در آن اسرار پنهانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن
رها از حد انسانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل
تو از چشمم چه می خوانی ؟ پناهم می دهی امشب ؟


 

نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 28 دی 1391برچسب:,

ساعت 14:28 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


نگاه آخر.................

غم نگاه آخرت تو لحظه ی خدافظی
گریه ی بی وقفه ی من تو اون روزای کاغذی
.
قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قولمون جدا شدیم آخرکار
.
تو حسرت نبودنت من با خیالتم خوشم
با رفتنم از این دیار آرزوهامو میکشم
.
کوله بارم پره حسرت ، تو دلم یه دنیا درده
مثل آواره ای تنهام ، تو خیابونی که سرده
.
تا خیالت به سرم میزنه گریم میگیره
آروم آروم دل تنگم داره بی تو میمیره


 

نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 27 دی 1391برچسب:,

ساعت 14:20 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


ای کاش

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
.
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
.
ای کاش احساسم درختی بود
، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
.
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
.
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
.
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد

 


 

نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 26 دی 1391برچسب:,

ساعت 14:13 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


 

پارسال با او زیر باران راه میرفتم…امسال راه رفتن او را با دیگری در زیر باران اشکهایم دیدم…شاید باران پارسال

اشکهای فرد دیگری بود…

 


 

نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 26 دی 1391برچسب:,

ساعت 14:5 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


 

برایم نوشته بود :

گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند

شاید چون آرزوهایم بلندند ...

ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :

امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...

آری ، وچه زیبا نوشته بود ...

همواره با خود تکرار میکنم،

امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...

جملات زیبا گیله مرد


 

نوشته شده توسط زهرا در دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,

ساعت 14:18 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


شخصی

 

 

آن شب از فریاد تو شکستم....!

و تو ميخنديدي

به جهنم كه شكستي !

بغض راه نفسم را بست . . . !

و تو پژواك صداي محزون و پريشانم را نشنيده گرفتي !

شب بخير گفتم ،

و تو بي اعتنا به آغوش بازم . . . !

 گريه ميكنم

اما سكوت صدايم ميكند . . . صبور باش . . . ! التماس نكن . . . ! او تو را هرگز نديد . . . !

و من دلم سخت در حسرت ميماند . . . !

 

به خواب مرگ خواهم رفت و صبح فردا با بوسه خدا دوباره متولد خواهم شد ،

اما اين بار خالي از وجود تو . . .

سخت است اما به زودي تو فقط يك خاطره ، يك خيال ، يك افسوس خواهي شد . . . !


 

نوشته شده توسط زهرا در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,

ساعت 18:12 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


حالی داره...

 

بابت هر بی مهریت یک نشان می زارم به همین راحتی فقط یک تیغ

می خواهد و یک رگ فقط کافی است دنیات کو چک باشد ودلت تنگ

نمی دانی چه لذتی داره!هم آغوشی تیغ با رگ چند لحظه بعد............

درد .......... سوزش .......... خون ........ و در آخر مرگ.............

چند لحظه بعد کسی فریاد می زند: او مرده است مرده !من را به بهشت

راه نمی دهند به جرم خود کشی به جرم مرگ ولی مهم نیست............


 

نوشته شده توسط زهرا در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,

ساعت 18:10 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


همه جا رد پا دیدم


جای پای من و خدا...


به سخت ترین لحظه ها که رسیدم


فقط یک جای پا دیدم



گفتم:خدایا مرا در سخت ترین لحظه ها رها کردی؟



ندا آمد تو را در سخت ترین لحظه ها به دوش کشیدم...


 

نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:,

ساعت 16:41 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


هفت حقیقت پیچیده در مورد زنان...


 

نوشته شده توسط زهرا در شنبه 10 دی 1391برچسب:,

ساعت 11:0 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


عاشقانه تو را می ستایم...


 

نوشته شده توسط زهرا در شنبه 9 دی 1391برچسب:,

ساعت 10:52 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت